مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
دستِ دعــا بـلـنـد، مـفـاتـیـحْ پـیـشِ رو اشکت چو دانه دانـۀ تـسبـیح پیش رو در تو پرندهایست نشسته به خونِ خویش با خاطرات زنـده به تصریح پیش رو گاهی صدای گریه به هم میزند تو را اشکِ تو روشنـای مصابـیح پـیش رو قـرآن گشودهای سرِ درس اصول دین تصویـرهای زنـده به تـلویح پیـش رو بر روی نیزهها "جُمِعَ الشمسُ والقمَر" دنـیـایی از اشـاره و تـلمـیـح پیش رو نم نم که میرسی لـب گـودال قـتـلگاه قـرآنِ پـاره پـاره به تـشـریح پیش رو تـو راوی و مـفــسّـر قــرآن نـاطــقـی گـنـجـیـنـۀ مـعـارف و بحـر حـقـایـقـی مــیــراث دار آیــنـههـا در مــدیـنـهای تو خطبه خوانِ خون خـدا در مدینهای شهری پر از شکسته دلیهای نخل و چاه ایـن پـایـتـخـتِ آهِ امــیــران بـیسـپــاه شـهـرِ مـزار مـخـفـی آیـیـنـه در غـبار این بارگـاه اعـظـمِ غـمهای ریشه دار شـهـر شـکـسـتـنِ دل نـامــوس بـاغها آوردگــاهِ خــوانــدن جــمــع کـلاغهـا این شهر، جای خنجر کاری ست در دلش از لالهها چه باغ و بهاری ست در دلش تو غـایـت مکـاشـفـههـای حـمـیـدهای! ابـر کـرامـتـی که به بـاران رسیـدهای معیار اعـتدالی و حُسنت زبانزد است صورت و سیرتت همه عین محمد است! دریـای دانـشی! پـسرِ سجـدههای نـاب فــرزنــد زادۀ دو جــمـالِ پُـر آفـتــاب خونِ حسین در رگ تو، شهد عاشقیست آیینه خـانههای دلت، مهد عـاشـقیست در مذهب نگـاه تو قـرآن مجـسّم است اعجازِ خلقتی تو و فیضت دمامدم است! حُـسن خـتـام خـاطره دارانِ سـوگـوار مـعـصـوم هـفـتـمـیـن گـلِ آلالـۀ بـهـار تو سینـهات حسیـنـیـۀ داغ کـربـلاست دلتنگیات بزرگتر از این قصیدههاست |